زاوی غم

وقتی شب از راه می رسید دلم بیش از پیش غمگین می شود

غم نبودنت در دلم بزرگتر می شود، آن قدر بزرگ که اشکهایم

خود به خود سرا زیر می شود و بالشم را خیس خیس میکند

وقتی شب از راه می رسید، زانوی غم را محکمتر بغل میگیرم

چون از تو فقط غمت و یک عکس برایم به جا مانده ...

شبهایی که اشکهایم جوابم میکنند به سراغ عکست میروم

عکست را رو به رویم میگیرم و شروع میکنم به حرف زدن:

(ببین چه به روزم آوردی، ببین روز و شب من با هم فرقی ندارند

تنها فرقش این است که شب بیشتر غمگین می شود ...

کاش بودی می دیدی از عشق تو چه به سرم آمده. )

دستی میکشم بر روی عکست و آن را روی سینه ام میگذارم

و تا سپیده ی صبح اشکهایم مرا همراهی میکنند ...

بعضی شبها خسته می شوم و دیگر دلم نمیخواهد طلوعی

را ببینم که تو در کنارم نباشی ولی عشقت به من امید میدهد که

شاید روزی آمدی و جای این همه غم را در دلم گرفتی ...



نظرات شما عزیزان:

مسعود
ساعت15:16---12 دی 1392
چقد دیر بهم سر زدی؟؟؟؟؟؟کم

پیدایییییییییییی ابجی؟؟؟؟؟؟؟؟

اپ های جدیدت حرف نداشتن


پاسخ:ممنون


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







تاريخ : چهار شنبه 11 دی 1392 | 23:46 | نویسنده : شیطون بلا |
.: Weblog Themes By BlackSkin :.